سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

اشاره

یکى دیگر از رذایل اخلاقى که در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفى فردى و اجتماعى داشته است مساله حسد است، حسد به معنى «ناراحت‏شد از نعمتهایى که خداوند نصیب دیگران کرده و آرزوى زوال آنها و حتى تلاش و کوشش در این راه‏»!

حسد فضاى روح آدمى را تیره و تار و فضاى زندگى او را ظلمانى و محیط جامعه را مملو از ناامنى مى‏کند!

حسودان نه آرامشى در دنیا دارند، نه آسایشى در آخرت و چون تمام تلاششان این است که نعمت را از محسود بگیرند، آلوده انواع جنایت‏ها مى‏شوند: دروغ مى‏گویند، غیبت مى‏کنند، دست‏به انواع ظلم و ستم مى‏زنند و حتى در حالات شدید و بحرانى از قتل و خونریزى نیز ابا ندارند!

در واقع مى‏توان گفت: حسد یکى از ریشه‏هاى اصلى تمام بدیهاست و از دامهاى بسیار خطرناک شیطان است، همان دامى که در نخستین روزهاى آفرینش بشر کار خود را کرد و فرزند آدم(ع) «قابیل‏» را به کام خود فروکشید و دستش را به خون برادرش «هابیل‏» آلوده کرد و به همین دلیل در روایات اسلامى، حسد یکى از اصول سه‏گانه کفر شمرده شده است(تکبر، حرص و حسد).

«حسود» در واقع معترض به حکمت الهى است و به همین دلیل نوعى کفر و شرک خفى محسوب مى‏شود.

نقطه مقابل حسد، «خیرخواهى‏» است و آن این است که انسان از نعمت‏هایى که نصیب دیگرى مى‏شود لذت ببرد و در راه حفظ آن بکوشد و سعادت خود را در سعادت دیگران بداند و منافع دیگران را با منافع خود به یک چشم بنگرد.

با این اشاره به آیات قرآن بازمى‏گردیم و بازتاب این مساله را در آیات قرآنى مشاهده مى‏کنیم.

1- و اتل علیهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم‏یتقبل من الآخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین × لئن بسطت الى یدک لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیک لاقتلک انى اخاف الله رب العالمین × فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین (مائده،27 و 28 و 30)

2- اذ قال یوسف لابیه یا ابت انى رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لى ساجدین × قال یا بنى لاتقصص رؤیاک على اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین (یوسف، 4 و 5)

3- ام یحسدون الناس على ما ءاتهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما (نساء، 54)

4- ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یاتى الله بامره ان الله على کل شیئ قدیر (بقره،109)

5- و من شر حاسد اذا حسد (فلق، 5)

6- و الذین جائوا من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤوف رحیم (حشر، 10)

7- و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلین (حجر،47)

ترجمه

1- و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامى که هر کدام، کارى براى تقرب(به پروردگار) انجام دادند، اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد(برادرى که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت‏» (برادر دیگر) گفت: «من چه گناهى دارم(زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران مى‏پذیرد».

اگر تو براى کشتن من دست دراز کنى، من هرگز به قتل تو دست نمى‏گشایم، چون از پروردگار جهانیان مى‏ترسم.

نفس سرکش کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد(سرانجام) او را کشت و از زیانکاران شد.

2- (به خاطر بیاور) هنگامى را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده مى‏کنند.

گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت‏بازگو مکن که براى تو نقشه(خطرناکى) مى‏کشند، چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است.

3- یا اینکه نسبت‏به مردم(پیامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى‏ورزند؟ ما به آل ابراهیم(که یهود از خاندان او هستند نیز) کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمى در اختیار آنها(پیامبران بنى اسرائیل) قرار دادیم.

4- بسیارى از اهل کتاب از روى حسد - که در وجود آنها ریشه دوانده - آرزو مى‏کردند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر بازگردانند با اینکه حق براى آنها کاملا روشن شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خودش(فرمان جهاد) را فرستد، خداوند بر هر چیزى تواناست.

5- و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مى‏ورزد.

6- (همچنین) کسانى که بعد از آنها(بعد از مهاجران و انصار) آمدند و مى‏گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفته‏اند بیامرز و در دلهایمان حسد و کینه‏اى نسبت‏به مؤمنان قرار مده! پروردگارا تو مهربان و رحیمى!

7- هرگونه غل(حسد و کینه و دشمنى) را از سینه آنها برمى‏کنیم(و روحشان را پاک مى‏سازیم) در حالى که همه برادرند و بر تختها رو به روى یکدیگر قرار دارند.

تفسیر و جمع بندى

آتش سوزان حسد

در نخستین آیات مورد بحث، سخن از داستان فرزندان آدم است که یکى بر دیگرى حسد برد و سرانجام دستش به خون برادر آغشته شد و نخستین قتل و جنایت در روى زمین صورت گرفت و سرآغازى براى جنایتهاى دیگر شد!

مى‏فرماید: «داستان دو فرزند آدم را آن گونه که بوده است‏بر آنها بخوان آن زمان که هر کدام کارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد(برادرى که عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت!(او در پاسخ) گفت: (اگر عمل تو پذیرفته نشده است من گناهى ندارم زیرا) خداوند تنها از پرهیزکاران مى‏پذیرد»! (و اتل علیهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم‏یتقبل من الآخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین) (1)

یعنى من مشکلى براى تو ایجاد نکرده‏ام که قصد جان مرا کرده‏اى، مشکل تو از درون جان توست، تو عملت ناخالص بوده و با تقوا آمیخته نشده و به همین دلیل مقبول درگاه خداوند نگردیده است، او پاک است و جز پاک نمى‏پذیرد!

سپس افزود: «اگر تو براى کشتن من دست دراز کنى من هرگز این کار نمى‏کنم و دست‏به قتل تو نمى‏گشایم، چون از پروردگار جهانیان مى‏ترسم‏». (لئن بسطت الى یدک لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیک لاقتلک انى اخاف الله رب العالمین) (2)

سرانجام آتش کینه و حسد در دل او چنان شعله‏ور شد که پیوندهاى برادرى و اخوت را نابود کرد، خون چشمان قابیل را گرفت و آن گونه که قرآن مى‏گوید: «نفس سرکش او، وى را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت و از زیانکاران شد»! (فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین) (3)

آرى او گرفتار زیان و خسران شد، هم برادر خود را از دست داد، هم آرامش دنیا را، چرا که قاتل اگر ذره‏اى وجدان داشته باشد پیوسته در عذاب وجدان است و آرامشى در دنیا نخواهد داشت و آخرت خود را نیز به تباهى مى‏کشاند.

در هر حال قابیل براى برطرف کردن وضع ناهنجار خود دو راه در پیش داشت: یکى آنکه توبه به درگاه خدا آورد و سعى کند با عمل‏هاى خالص‏تر و پاک‏تر عقب ماندگى معنوى خویش را در پیشگاه خدا جبران نماید(این همان کارى است که علماى اخلاق آن را «غبطه‏» مى‏نامند و امرى شایسته و سازنده و مستحسن است)، ولى قابیل راه دیگرى را برگزید، یعنى تلاش کرد نعمت را از برادر خود بگیرد و براى این کار نیز بدترین راه را انتخاب کرد، دست‏خود را به خون او آغشته کرد تا سوز دل خود را که از آتش حسد به وجود آمده بود فرونشاند!

اگر «تکبر» ابلیس سبب شد براى همیشه از درگاه خدا رانده شود و «حرص‏» آدم سبب شد براى همیشه از بهشت محروم گردد، حسد قابیل سبب شد که با ریختن خون برادر، براى همیشه ملعون و مطرود درگاه خدا شود و هر قتلى در دنیا واقع مى‏شود او به عنوان بنیانگذار اصلى! در آن سهیم باشد.

تاریخ پر است از جنایات فجیعى که انگیزه اصلى آن فقط حسد بوده است.

در بخش دوم از آیات به چهره دیگرى از صفت زشت‏حسد و آثار مرگبار آن در زندگى انسانها برخورد مى‏کنیم و آن مربوط به داستان حضرت یوسف(ع) و برادران اوست.

یوسف(ع) نه تنها چهره بسیار زیبایى داشت‏بلکه خلق و خوى او نیز در نهایت زیبایى بود و همین امر که از آینده درخشانى خبر مى‏داد نظر تیزبین پدرش یعقوب پیامبر را به خود جلب کرد و نخستین بذر حسد در دل برادرانش که از او بزرگتر بودند پاشیده شد.

این موضوع هنگامى به اوج شدت خود رسید که یوسف(ع) به پدرش گفت: «پدر! من در خواب دیدم یازده ستاره به اضافه خورشید و ماه در برابرم سجده مى‏کنند»! (اذ قال یوسف لابیه یا ابت انى رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لى ساجدین) (8)

یعقوب که مى‏دانست این خواب یک خواب کودکانه نیست‏بلکه نشانه بارزى از آینده بسیار درخشان یوسف(ع) است‏به او گفت: «فرزندم خواب خود را براى برادرانت نقل نکن، مبادا براى تو نقشه خطرناکى بکشند چرا که شیطان دشمن آشکار انسان است‏». (قال یا بنى لاتقصص رؤیاک على اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین) (9)

آیا برادران یوسف(ع) از جریان این خواب عجیب که از آینده بسیار درخشان یوسف(ع) خبر مى‏داد آگاه شدند یا نه؟ دقیقا روشن نیست، اگر با خبر شده باشند این دومین پایه حسادت و کینه آنها را تشکیل داد، ولى به هر حال پدر مى‏دانست که اگر برادران از این خواب شگفت انگیز با خبر شوند نقشه خطرناکى بر ضد یوسف(ع) خواهند کشید و به همین دلیل اصرار بر کتمان آن داشت.

در بعضى از روایات آمده است که یعقوب از شدت خوشحالى این خواب را با همسرش در میان گذاشت‏به گمان اینکه فاش نخواهد شد، ولى از آنجا که هر سرى از دو نفر تجاوز کند، فاش مى‏شود، این داستان فاش شد و برادران یوسف از آن آگاه شدند و در روایت دیگر آمده که یوسف نتوانست‏خواب را کتمان کند(و نهى پدر را نهى ارشادى مى‏دانست نه تحریمى) هنگامى که برادران آگاه شدند گفتند یوسف سر پادشاهى دارد! (10)

اما اگر برادران از آن آگاه نشده باشند لا اقل رفتار پدر را با یوسف مى‏دیدند که همچون جان گرامى او را دوست مى‏دارد، در آغوش مى‏کشد و نوازش مى‏کند، به خصوص اینکه یادگار مادر از دست رفته‏اش راحیل بود.

قرآن مى‏گوید: «برادران یوسف(ع) گفتند: یوسف و برادرش(بنیامین) نزد پدر از ما محبوب‏ترند، در حالى که ما نیرومندتریم(و پدر را در حل مشکلات یارى مى‏کنیم) به یقین پدر ما در گمراهى آشکار است‏»! (اذ قالوا لیوسف و اخوه احب الى ابینا منا و نحن عصبة ان ابانا لفى ضلال مبین) (11)

به این ترتیب حکم «ضلالت پدر» را صادر کردند! و به دنبال آن تصمیم نهایى را براى برداشتن این مانع بزرگ - یعنى یوسف - از سر راه خود گرفتند و در یک «مشاوره شیطانى‏» چنین نظر دادند: «یوسف را بکشید، یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن(از گناه خود توبه مى‏کنید و) افراد صالحى خواهید بود»! (اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوما صالحین) (12)

همان گونه که مى‏دانیم با وساطت‏بعضى از برادران قتل یوسف انجام نشد، ولى مقدمات تبعید او به سرزمینهاى دور دست فراهم گردید، درست است که این تبعید، یعقوب را چنان اندوهگین کرد که چشمانش از کثرت گریه و اندوه نابینا شد اما برخلاف آنچه برادران مى‏خواستند این تبعید مقدمه عظمت‏یوسف و فرمانروایى او بر کشور مصر که از مهمترین کشورهاى بزرگ آن زمان بود فراهم ساخت و پدر هم توجهى به آنها ننمود.

آرى امواج خروشان و خطرناک حسد آن قدر قوى و هولناک است که برادران را دعوت به کشتن برادر مى‏کند و سبب گناهان زیاد دیگرى از جمله گفتن دروغهاى مختلف براى کتمان جنایت‏خود و نسبت دادن پدر به ضلالت و گمراهى و اهانت آشکار به مقام والاى این پیامبر بزرگ.

در سومین آیه اشاره به داستان یهود شده است. مى‏دانیم گروه عظیمى از آنان که نشانه‏هاى پیامبر اسلام(ص) را در کتابهاى خود خوانده بودند از «شامات‏» به سرزمین «مدینه‏» کوچ کردند تا به افتخار دیدار آن حضرت برسند و پیوسته ظهورش را انتظار مى‏کشیدند و به خود نوید مى‏دادند.

اما پس از ظهور آن حضرت بسیارى از آنان نه تنها بر تعهدات باطنى خود نسبت‏به حمایت از آن حضرت باقى نماندند، بلکه در صف مخالفین سرسخت در آمدند و دلیل عمده آن یکى «حسد» بود و دیگرى «به خطر افتادن منافع مادى آنان‏»!

قرآن مجید در این زمینه مى‏گوید: «آیا آنها نسبت‏به مردم(پیامبر و خاندان او) به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنها داده حسد مى‏ورزند؟ با اینکه به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومتى عظیم در اختیار آنان قرار دادیم‏». (ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما) (13)

آرى یک روز به آل ابراهیم که یهود از خاندان او هستند نبوت و دانش و حاکمیت‏بخشیدیم، روز دیگر اراده ما بر این قرار گرفت که به محمد(ص) و خاندان او این نعمتها را ببخشیم و همه اینها بر طبق مصالحى بود، آیا یهود در آن زمان خوش داشتند که دیگران نسبت‏به آنان حسد ورزند؟ پس چرا اکنون که نوبت دیگران شده است آتش حسد در درون آنان شعله‏ور گردیده و از هیچ جنایتى فروگذار نیستند؟!

چهارمین آیه باز اشاره به گروهى از اهل کتاب دارد و ظاهرا بیشتر ناظر به یهود مى‏باشد، مى‏فرماید: «بسیارى از اهل کتاب دوست دارند که شما را بعد از اسلام و ایمان آوردن، به حال کفر برگردانند و این به خاطر حسدى است که در وجود آنان ریشه دوانده، بعد از آنکه حق براى آنها روشن شده است(ولى) شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خود را(در مورد جهاد) بفرستد، خداوند بر هر چیزى تواناست‏». (ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یاتى الله بامره ان الله على کل شیئ قدیر) (14)

کار حسد در وجود انسان به جایى مى‏رسد که نه تنها در امور مادى که مورد تزاحم و کشمکش بین انسانهاست اثر مى‏گذارد، بلکه در امور معنوى که هیچ مزاحمتى در آن نیست و هر کس مى‏تواند به آن دست‏یابد نیز اثر مى‏گذارد، گاه مى‏شود که انسان به خاطر لجاجت آگاهانه پا بر سر حق مى‏گذارد و راه سعادت را به روى خود مى‏بندد و در همین حال حسد سبب مى‏شود که دیگران را نیز از راه سعادت باز دارد و این راستى عجیب است.

بسیارى از مفسران گفته‏اند جمله حسدا من عند انفسهم اشاره به این است که عامل این کار حسدى است که در وجود آنان ریشه دوانده و مربوط به جهل و نادانى و بى‏خبرى نیست، بلکه همان گونه که در جمله بعد آمده (من بعد ما تبین لهم الحق) بعد از آگاهى از حق، راه غلط مى‏پیمایند!

ولى قرآن به مسلمانان دستور مى‏دهد که این حسودان را به حال خود واگذارند(چرا که آتشى که از حسد به جان آنها افتاده، بهترین مجازاتشان است) ولى تصور نکنند این عفو و گذشت همیشه به همین صورت خواهد بود تا آزاد باشند هر بلایى را بر سر بندگان خدا خواستند بیاورند، نه، هرگز!

زمانى فرامى‏رسد که یا از دنیا مى‏روند و به مجازات الهى گرفتار مى‏شوند، یا در همین دنیا، سپاه نیرومند حق، توطئه‏هاى آنها را در هم مى‏کوبد.

به هر حال آیه اشاره به این است که مسلمانانى که تازه در آغوش اسلام قرار گرفته‏اند، تسلیم وسوسه‏هاى یهود و سایر بداندیشان نشوند، چرا که آنچه آنها مى‏گویند از سر حسد است، آنها از خوشبختى مسلمانان در سایه ایمان و تقوا رنج مى‏برند.

پنجمین آیه که آیه پنجم سوره فلق است اشاره به شر حاسدان مى‏کند و به پیامبر اکرم(ص) دستور مى‏دهد که از شر آنها به خدا پناه برد و بگوید: «به خدا پناه مى‏برم از شر حسود هنگامى که حسد بورزد». (و من شر حاسد اذا حسد)

در آغاز این سوره به پیامبر(ص) مى‏گوید: «بگو: پناه مى‏برم به پروردگار سپیده صبح از شر تمام مخلوقات(شرور)».

سپس به سه گروه از مخلوقات شرور اشاره مى‏کند که اساس شر و عامل اصلى شرارت در جهانند:

نخست مهاجمان شرورى که از تاریکى شب استفاده مى‏کنند و به انسانها در حال خواب و بیدارى حمله‏ور مى‏شوند، تعبیر به «غاسق‏» (موجود شرورى که شب حمله‏ور مى‏شود) به خاطر آن است که نه فقط حیوانات درنده و گزنده، شب‏هنگام از لانه‏هاى خود بیرون مى‏آیند و زیان مى‏رسانند، بلکه افراد شرور و ناپاک و پلید نیز غالبا از تاریکى شب براى وصول به مقاصد خود استفاده مى‏کنند.

ولى تاریکى و ظلمت در اینجا مى‏تواند معنى گسترده‏ترى داشته باشد و شامل هرگونه ناآگاهى و جهل و پنهان‏کارى شود، چرا که راهزنان طریق حق همیشه از جهل و ناآگاهى مردم استفاده مى‏کنند و با نقشه‏هاى شوم و پنهانى خود به مؤمنان پاکدل حمله‏ور مى‏شوند.

سپس به شرورانى اشاره مى‏کند که در گره‏ها مى‏دمند و این تعبیر اشاره به زنان وسوسه‏گر یا مطلق وسوسه‏گران است که همچون ساحران به هنگام سحر «اورادى‏» را مى‏خوانند و در گره‏ها مى‏دمند، پى در پى مطالب بى‏اساس خود را در گوش مردم مى‏خوانند تا با این وسوسه‏ها اراده آنان را سست کنند و به حالت تردید بکشانند و هنگامى که اراده‏ها سست‏شد راه براى حمله لشگر شیطان هموار مى‏شود.

سپس به سومین و آخرین گروه از شروران اشاره کرده، مى‏فرماید: «بگو به خدا پناه مى‏برم از شر حاسدان، هنگامى که حسد مى‏ورزند».

از اینجا روشن مى‏شود که یکى از عمده‏ترین عوامل تخریب و فساد در جهان، تخریب و فسادى است که از حسودان سرچشمه مى‏گیرد و به این ترتیب منابع سه‏گانه مهم شر و فساد(مهاجمان تاریک دلى که از تاریکى‏ها استفاده مى‏کنند و بر مردم هجوم مى‏آورند و وسوسه‏گرانى که با تبلیغات سوء خود ایمان و عقیده و پیوندهاى مردمى را سست مى‏کنند و حسودانى که کارشان همواره تخریب است) در عبارات کوتاهى بیان شده و شاهد گویایى بر مقصود یعنى آثار زیانبار حسد است.

توصیفى که در آغاز آیه براى خداوند ذکر شده (برب الفلق) مى‏تواند اشاره به این نکته باشد که طوایف سه‏گانه شرور بالا همیشه از تاریکى جهل و اختلاف و کفر استفاده مى‏کنند که اگر این تاریکى مبدل به روشنایى علم و اتحاد و ایمان شود، حربه‏هاى آنان به کندى مى‏گراید.

در ششمین آیه مورد بحث‏بعد از مدح و ستایش بلیغى که از انصار شده است(همانها که پیغمبر گرامى اسلام(ص) و یارانش را به شهر خود(یثرب) دعوت کردند و با آغوش باز از آنان استقبال نمودند، با جان و دل از آنها پذیرایى کردند و امکانات خود را به پاى آنها ریختند) سخن از «تابعین‏» به میان آورده(همانها که بعد از مهاجران و انصار روى کار آمدند و خط ایمان و انقلاب اسلامى را تداوم بخشیدند) مى‏فرماید: «و کسانى که بعد از آنها آمدند و مى‏گویند ما و برادرانمان را که در ایمان به ما پیشى گرفتند بیامرز و در دلهایمان کینه و حسدى نسبت‏به مؤمنان قرار مده! پروردگارا! تو مهربان و رحیمى‏». (و الذین جائوا من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤوف رحیم) (15)

به این ترتیب آنها بعد از طلب آمرزش براى خود و پیشگامان در اسلام و ایمان(مهاجران و انصار) تنها چیزى را که از خدا مى‏طلبند، از بین رفتن هرگونه «غل و کینه و حسد» نسبت‏به مؤمنان است، چرا که مى‏دانند تا این امور از دل ریشه‏کن نشود، رشته‏هاى محبت و برادرى و اتحاد هرگز محکم نخواهد شد و بدون آن به هیچ موفقیتى نایل نمى‏شوند.

واژه «غل‏» که از «غلل‏» گرفته شده و به گفته «راغب‏» در کتاب «مفردات‏» در اصل به معنى چیزى است که مخفیانه و تدریجا نفوذ مى‏کند و به همین جهت‏به آب جارى «غلل‏» مى‏گویند، چرا که تدریجا در میان درختان نفوذ پیدا مى‏کند.

سپس به «خیانت‏»، «غلول‏» گفته شده، به خاطر اینکه نفوذى مخفیانه و تدریجى دارد و نیز به «کینه‏» و «حسد» که نفوذ تدریجى مخفیانه در دل دارد، «غل‏» گفته مى‏شود.

در «لسان العرب‏»، حسد را نوعى «غل‏» مى‏شمرد، همان گونه که کینه و عداوت را نیز از مصادیق آن مى‏دانند.

بسیارى از مفسران نیز در تفسیر غل، حسد را ذکر کرده‏اند، مانند فخر رازى در «التفسیر الکبیر» و «مراغى‏» در تفسیر خود و «قرطبى‏» در «الجامع لاحکام القرآن‏» در ذیل آیه مورد بحث.

در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از صفات بهشتیان است، مى‏فرماید: بعد از آنکه فرشتگان الهى به استقبال آنان مى‏آیند و از آنان دعوت مى‏کنند که در نهایت‏سلامت و امنیت وارد بهشت‏شود: «ما هرگونه غل(حسد و کینه و عداوت) را از سینه آنها برمى‏کنیم، در حالى که همه برادرند و بر تختها رو به روى یکدیگر قرار دارند». (و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلین) (16)

آرى بهشتیان از هرگونه حسد و کینه و عداوت که از صفات دوزخیان است پاکند و اگر اخوت و برادرى در میان آنهاست و در سلامت و امنیت‏به سر مى‏برند به خاطر ریشه‏کن شدن همین امور از وجود آنها(به لطف پروردگار و در سایه اعمال پاکشان) است.

بى شک در دنیا نیز اگر خوهاى زشت، کینه و عداوت و حسد از میان انسانها برچیده شود، زندگى مردم همچون زندگى بهشتیان خواهد شد و در امن و امان و اخوت و برادرى خواهند زیست.

نتیجه

از مجموع آنچه در آیات بالا آمد آثار فوق‏العاده زیانبار حسد در زندگى فردى و اجتماعى و نکوهش شدید قرآن از آن روشن مى‏شود، حسد دست‏برادر را به خون برادر آغشته مى‏کند و انسان را از مشاهده حق بازمى‏دارد، فضاى جامعه را تیره و تار مى‏کند، رشته‏هاى محبت را پاره مى‏نماید و جهنم سوزانى در دنیا براى کسانى که به آن آلوده هستند، به وجود مى‏آورد.

حسد در روایات اسلامى

در روایات اسلامى نکوهش شدیدى از حسد شده به گونه‏اى که در باره کمتر صفتى از صفات رذیله چنین نکوهش دیده مى‏شود، به عنوان نمونه کافى است که به چند حدیث زیر که گوشه کوچکى از آن احادیث است نظر بیفکنیم:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم: «الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب; حسد حسنات را مى‏خورد همان گونه که آتش هیزم را مى‏خورد». (17)

 

2- در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان(ع) آمده است: «الحسد شر الامراض; حسد بدترین بیمارى اخلاقى است‏». (19)  

3- از همان حضرت نقل شده است که فرمود: «راس الرذائل الحسد; سرچشمه صفات رذیله حسد است‏». (20)

4- و نیز از همان حضرت در یک تعبیر کنایى آمده است که فرمود: «لله در الحسد ما اعدله بدء بصاحبه فقتله; آفرین بر حسد! چقدر عدالت‏پیشه است، نخست‏به سراغ صاحبش مى‏رود و او را مى‏کشد»! (21)

5- باز از همان حضرت نقل شده که فرمود: «ثمرة الحسد شقاء الدنیا و الآخرة; میوه رخت‏حسد شقاوت دنیا و آخرت است‏»! (22)

6- در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) آمده است: «آفة الدین الحسد و العجب و الفخر; آفت دین و ایمان(سه چیز است) حسد و خود بزرگ بینى و فخرفروشى‏». (23)

7- امام صادق(ع) مى‏فرماید: هنگامى که موسى بن عمران(ع) با خدا مناجات مى‏کرد چشمش به مردى افتاد که در سایه عرش الهى قرار داشت، عرض کرد: «یا رب من هذا الذى قد اظله عرشک; خداوندا این کیست که عرش تو بر سر او سایه افکنده است؟!» فرمود: «یا موسى هذا ممن لم یحسد الناس على ما آتاهم الله من فضله; اى موسى! این از کسانى است که نسبت‏به مردم در برابر آنچه خداوند از فضلش به آنها ارزانى داشته، حسد نورزیده‏». (24)

8- در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(ص) مى‏خوانیم: «ستة یدخلون النار قبل الحساب بستة; شش گروهند که قبل از حساب الهى وارد آتش دوزخ مى‏شوند به خاطر شش چیز»!

«قیل یا رسول الله من هم؟; عرض کردند اى رسول خدا! آنها کیانند»؟

«قال: الامراء بالجور، و العرب بالعصبیة، و الدهاقین بالتکبر، و التجار بالخیانة، و اهل الرستاق بالجهالة، و العلماء بالحسد; زمامداران به خاطر ظلم و بیدادگرى، عرب به خاطر تعصب، کدخدایان و خان‏ها به خاطر تکبر، تجار به خاطر خیانت‏به مردم، روستاییان به خاطر جهل و دانشمندان به خاطر حسد»! (25)

به این ترتیب حسد در درجه اول بلاى بزرگ براى دانشمندان است!

9- این بحث را با حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(ص) به پایان مى‏بریم(هر چند احادیث در این زمینه بسیار است) فرمود: «انه سیصیب امتى داء الامم! قالوا: و ماذا داء الامم؟! قال: الاشر و البطر و التکاثر و التنافس فى الدنیا، و التباعد و التحاسد حتى یکون البغى، ثم یکون الهرج! ; به زودى بیمارى(بزرگ) امتها، امت مرا فرامى‏گیرد! عرض کردند: بیمارى(بزرگ) امتها چیست؟ فرمود: هوسرانى و عیاشى و فزون‏طلبى، مسابقه در دنیاپرستى، اختلاف و نفاق و حسد نسبت‏به یکدیگر و سرانجام به ظلم و ستم و سپس به هرج و مرج مبتلا مى‏شوند»! (26)


نوشته شده در  چهارشنبه 87/9/13ساعت  11:30 صبح  توسط حمید رضا حسنی نژاد 
  نظرات دیگران()

 

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) می‌باشد. رسول‌خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه می‌فرماید:

و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.

در آیه یادشده دقت کنید، می‌فرماید: «تبیّن» و نمی‌گوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.

بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روش‌های قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان می‌کنیم:

1. معرفی به نام
گاهی شرایط ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه می‌فرماید: و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی می‌گوید): من به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.

در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل می‌نماید.

2. معرفی با عدد
و گاهی شرایط ایجاد می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه می‌فرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنی‌اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.

3. معرفی با صفت
بعضی اوقات شرایط ایجاب می‌کند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.

الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)

کسانی که از رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمی‌دارد...

با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.

مسائل زیادی وجود دارد که قرن‌ها مایة جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع که ریشه‌کن کننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند:

ـ صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟
ـ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش چیست؟
ـ کلام خدا قدیم یا حادث است؟
ـ خلقت بر اساس جبر استوار است یا اختیار؟

این مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آن چنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکّر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.

معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست
پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.

بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:

إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله.(5) آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...

پیامبر آنان به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...(6) به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است.

با وجودی که نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:

أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...(7) از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:

صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم‌الله موسی زنده شد

درباره حضرت مهدی(عج) هم که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.

در پایان یادآور می‌شویم: همان‌طوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی می‌باشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالی‌ترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر(ص) گرفته شده است.



نوشته شده در  سه شنبه 86/8/22ساعت  10:9 صبح  توسط حمید رضا حسنی نژاد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آثار اخروی ودنیوی نماز
[عناوین آرشیوشده]